خشم های سرکش میان و نمیرن یکی از خشم های که هنوز با منه و نتونستم چالشون کنم رفتار دوستانم نینا و ژیلاست.
اصلن پنهان نمی کنم که از این که محل کار امن و راحتی براشون ایجاد کردم و جنگیدم در پشت صحنه ناراحت نیستم اما یک حس نمک به حرومی بامن ه.
از طرفی یکهو با یک اخلاق پر از تعبیر و غیر انسانی همراه با فحاشی و تیکه پراندن و حق با من است طرف شدم و اصلن معنی تیم بودن در آنجا معنا نداشت اینها هنوز اذیتم میده .
با وجود اذیت شدیدی که گاهی اشک شونه هامو می لرزونه اما خوشحالم دیگه تو گروهی نیستم که همکارات اخلاق کاری درستی نداشتن و فهمیدم رفاقت چیزی جز خیال رفاقت نیست .
در مرکزیت اصلی موسسه هم راز بقا برقرار بود . هر که کاسه لیس تر مقرب تر. هر بار سران گروه و نوچه ها تصمیم میگرفتند کسی حذف بشه باید حذف می شد و وسط اون مجموعه زیبا زشتی های اخلاقی افراد خشم و دلشکستگی شدیدی به من هدیه کرد که هنوز گاهی وحشت میکنم از عمق زشتی رفتار آدمها و اینکه من هم روزگاری بادی به هر جهت بودم برای حذف آدمها
تجربه دردناکی است
بزرگ شدم
هر چند دل زخمی آدمهای رفته و خودم به این زودی تسکین پیدا نمی کند.
درباره این سایت