حال پدر انقدر بد بود که نفس مان حبس شده بود. دیشب که یکی از اقوام تماس گرفت برای حال و احوال پرسی، مادر اعتراف کرد امیدش رو از دست داده.
نگاهش که کردم انگار یک چیز مشترک بین ما بود که دلمان را می لرزاند.
پناه بر خدا .
درباره این سایت